امام على علیه‏ السلام فرمودند:
المَسأَلَةُ خِباءُ العیب‌ها، وَ مَن رَضِی عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیهِ؛

پرسش کردن وسیله‌ی پوشاندن عیب‌هاست، و انسان از خود راضی، دشمنان او فراوانند.
نهج‌البلاغه، حکمت 6
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی مدظله‌العالی:

در این حدیث حضرت به دو نکته‌ی مهم اشاره فرموده است:

نکته‌ی اوّل درباره‌ی سؤال کردن است که وسیله‌ی پنهان شدن عیب‌های انسان‌هاست. در آیات و روایات به این مطلب اشاره شده که چیزی را که نمی‌دانید بپرسید. «فَاسألُو أهلَ الذّکرِ إن کُنتُم لَا تَعلَمُونَ)؛ (1) اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید».
فلسفه‌ی سؤال کردن این است که: ما اوّلین کسی نیستیم که در این دنیا زندگی می‌کنیم بلکه قبل از ما انسان‌های زیادی آمدند و در این دنیا زندگی کردند و تجارب زیادی کسب کردند و این تجربیات باید به نسل‌های آینده منتقل شود که یکی از مهمترین راه‌هایش پرسش است. چرا که استعدادهایی که خداوند به مردم داده مختلف است و هر کسی در یک جهتی استعداد دارد و همه چیز را همگان می‌دانند و سؤال کلیدی است که ما را به گذشتگان پیوند می‌دهد و معلومات آنها را در اختیار ما قرار می‌دهد. اما با این حال بعضی از افراد سؤال را عیب و ننگ می‌دانند وگاهی می‌گویند خجالت می‌کشیم سؤال کنیم و حال اینکه خجالت دو قسم است: یکی عاقلانه و دیگری احمقانه. خجالت احمقانه این است که انسان چیزی را که نمی‌داند خجالت بکشد که سؤال کند، امّا خجالت عاقلانه آن است که انسان از گناه خجالت بکشد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «العِلمُ خَزائنُ وَ مفاتِیحُهُ السؤالُ، فَاسألُوا رحِمَکُمُ اللهُ فإنَّهُ یؤجَرُ أربَعةُ: السائلُ، و المُتکَلّمُ، و المُستَمِعُ، و المُحِبُّ لَهُم؛ دانش گنجینه‌هایی است و کلیدهای آن پرسش است، پس خدایتان رحمت کند، بپرسید، که با این کار چهار نفر اجر می‌برند: پرسشگر، پاسخگو، شنونده و دوستدار آن». (2)
و همان حضرت فرموده است: «السؤالُ نِصفُ العِلم؛ پرسش نیمی از دانش است». (3) و درباره‌ی خوب پرسیدن هم حدیث از آن حضرت وارد شده که نیمی از دانش است.
علی (علیه السلام) به شخصی که از آن حضرت سؤال مشکل‌آفرین پرسید، فرمود: «سَل تَفَقُّهاً وَ لا تَسأل تَعَنُّتاً، فانّ الجَاهِلَ المُتَعَلِّمَ شَبیةُ بِالعَالِمِ، وَ اِنّ العَالِمَ المتَعَسِّفَ شَبِیهُ بالجَاهِلِ المتَعَنِّتِ؛ به قصد یاد گرفتن بپرس، نه برای آزردن و خطا گرفتن؛ زیرا جاهلی که در صدد آموختن باشد همانند عالم است و عالمی که در بیراهه قدم نهد همچون جاهلی است که به قصد خطا گرفتن می‌پرسد». (4)
و اگر سؤال از انسان شد و جوابش را نمی‌داند، بگوید: نمی‌دانم نه اینکه جواب نادرست بدهد و دچار پیامدهای آن شود.

نکته‌ی دوم: فرمود اگر کسی از خود راضی باشد، ناراضی از او زیاد می‌شود؛ چون از خود راضی بودن موجب می‌شود که خود برتربین و خودخواه شود و انتظار دارد که همه بنده‌ی او باشند و برای او تعظیم کنند. اعمال انسان نباید او را مغرور کند، چون اعمال ما در کنار کرامت و بزرگواری خداوند ناچیز است «وَما قَدرُ أعمالُنا فی جَنبِ کَرَمِکَ».
غرور و غفلت سرچشمه هر هلاکتی است ومادر هر شقاوتی، غرور عبارت است از آرامش یافتن و مطمئن شدن به آنچه که موافق با هوا و هوس باشد، گمان می‌کند اعمال و افعالی که انجام می‌دهد درست است، مال حرام را در راه خیر مصرف می‌کند و می‌پندارد که عمل نیکی کرده است. آیات و روایات در مذمت غرور فراوان است. خداوند می‌فرماید: (فَلَا تَغُرَّنَّکُم الحَیاةُ الدُّنیا وَ لَا یغُرَّنَّکُم بِاللهِ الغَرُورُ)؛ پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را نسبت به (کَرَم) خدا بفریبد (و مغرور سازد)!». (5)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «یابنَ مَسعودٍ، لا تَغتَرَنَّ باللهِ، وَ لا تَغتَرنَّ بِصَلاحِکَ وَ عِلمِکَ وَ عَمَلِکَ وَ بِرّکَ و عبادَتِکَ؛ ای پسر مسعود، به خدا مغرور مشو و به پاکی و علم و عمل و نیکی و عبادت خود، فریفته مباش». (6)
همچنین امام علی (علیه السلام) فرموده است: «سُکونُ النَّفِس اِلَی الدُّنیا مِن أعظمِ الغُرورِ؛ دل بستن نفس به دنیا، بزرگ‌ترین فریب است». (7)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: شخص مغرور و فریفته، در دنیا مسکین و بینوا و در آخرت مغبون و زیانکار است، زیرا برتر را به پست‌تر فروخته است: «لأنّه باعَ الأفضلَ بِالأَدنی». (8)

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 43.
2. تحف‌العقول، حکمت 39.
3. میزان الحکمه، ج4، ص 331.
4. نهج البلاغه، حکمت 320.
5. سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 33 و سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 5.
6. مکارم الاخلاق، ج2، ص 350.
7. میزان الحکمه، ج7، ص 184.
8. جامع السعادات، ج3، ص 11 با ترجمه.

منبع: گفتار معصومین (ع)، جلد دوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله‌ زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابی‌طالب (ع)، چاپ سوم (1393).